متن غمگین

سرد که باشی دلسرد میشوی از ادمها حتی از خودت سرد که باشی کلافه میشوی از تمام این درد های سرد...


چه ظریفانه است خلقت قلب آدمی به تلنگری می شکند به لحنی می سوزد برای دلی می میرد به نگاهی جان می گیرد و به یادی می تپد..

ببخش خودت را برایِ تمامِ راه های نرفته برایِ تمامِ بی راه های رفته ببخش ،بگذار احساست قدری هوایی بخورد … گاهی بدترین اتفاق ها هدیه ی زمانه و روزگارند تنها کافیست خودمان باشیم ! که خود را برای تمامی ِ این بی راه ِ رفتنمان ببخشیم و به خودمان بیائیم

.


جسارت می خواهد؛ نزدیک شدن به افکار دختری، که روز ها… مردانه با زندگی می جنگد اما شب ها… بالشش از هق هق های دخترانه خیس استجسارت می خواهد؛ نزدیک شدن به افکار دختری، که روز ها… مردانه با زندگی می جنگد اما شب ها… بالشش از هق هق های دخترانه خیس است


تا بوده، همین بوده: همیشه دلتنگ اونی هستیم که نیست و حوصله کسی رو نداریم که هست! بعد شکایت می کنیم از تنهایی هامون …
آرزو دارم ناخواسته به دست آوری آن چیزهایی را که خواسته هایت هستند… آن گونه که با خود بیاندیشی : آیا کسی برایم آرزویی کرده است … ؟! هی پاک می کنم… هی می نویسم… املایم بد نیست ! از تکرار اسمت لذت می برم…

شاد باش، نه یک روز بلکه هزاران سال

بگذار آوازه شاد بودنت چنان در شهر بپیچد که رو سیاه شوند

آنانکه بر سر غمگین کردنت شرط بندی کرده اند.


ان شب که شد زندگی ما اغاز

اغاز شدافسانه این سوز و گداز

دادند به ما دلی و گفتند بسوز

دیدند که سوختیم گفتند بساز




نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.